نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 

دلم را شکستی 

وگفتی

 هرچی بود گذشت

به گریه گفتمت آری ولی چه زود گذشت

بهار بود وعشق بود وتو بودی

ولی بهار نیست وعشق مرد وتو رفتی و...

هر چی بود گذشت


[+] نوشته شده توسط دنیامی در 21:38 | |







 

 

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

 

 

تظاهر به بی تفاوتی، تظاهر به بی خیـــــالی،

 

 

 به شادی، به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

 

 

اما . . .

 

 

 

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

 


[+] نوشته شده توسط دنیامی در 10:51 | |








عاشق نشو اي دل

 

عاشق نشو ای دل با تنهایی سر کن

حالم رو میبینی حرفامو باور کن

عاشق نشو ای دل عاشق شدن درده

میسوزی میمیری این دنیا نامرده

 

  

 


[+] نوشته شده توسط دنیامی در 10:49 | |








...بچه كه بودم

 

بچه بودم نه ديگه منتظر زنگ بودم

نه ديگه واسه تو مثل تو دلتنگ بودم

بچه بودم تو نبودي شبا زود خوابم مي برد

دل كوچيكم فقط غصه بازي رو مي خورد

بچه بودم چه قدر صاف و روون مي خنديدم

خوبيش اين بود كه ازت نمي خوامت نمي شنيدم

بچه بودم همه ام مثل خودم بچه بودن

نرم و ساده مث خاكاي توي باغچه بودن

 

ني ني عاشق


[+] نوشته شده توسط دنیامی در 10:37 | |







 

حرف میزنی اما تـــــــــلخ...
محبــــــت میکنی اما سرد!
چه اجباری اســــــت
دوست داشتن من؟؟!!...

 


[+] نوشته شده توسط دنیامی در 10:24 | |







ی تـــــــــــــــــــو هیچ نمیخواهم....
نه آسمان!
نه زمین!
نه باران!
نه خیس شدن!
نه تازگی!
نه طراوت....
گرمای دستانت را به من بده،همه چیز را از من بگیر...!!!


[+] نوشته شده توسط دنیامی در 10:23 | |







در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد 

 در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد 

 آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد 

 آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد!
 


[+] نوشته شده توسط دنیامی در 15:4 | |







مهربونیمو با ضعفم اشتباه نگیر!!!

سرد بشم......!!!

حتی اگه خودتو آتیشم بزنی!!

دیگه گرم نمیشم

 


[+] نوشته شده توسط دنیامی در 10:13 | |







 

هر قلبی دردی دارد

فقط نحوه ابراز آن فرق دارد

بعضی ها آن را در چشمانشان پنهان میکنند و بعضی ها در لبخندشان

 


[+] نوشته شده توسط دنیامی در 21:20 | |







 

دلم که با تو باشد، تنها چیزی که به یادش هستم تصور نام

توست کنار نامم.. بدون هیچ چیز اضافه دیگری، بدون هیچ

ترسی از افشای خاطر خواهیم،.. می دانی به سرم زده است

بروم وسط شهر نامت را با تمام وجود فریاد بزنم، شاید اینطوری

لاقل کسی باشد کاری از دستش براید.. میدانی به تو رسیدن به

رسواشدنش می ارزد.. می دانی؟..


[+] نوشته شده توسط دنیامی در 21:12 | |



صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 22 صفحه بعد